به نام خدا

لطفا از کپی و انتشار بدون ذکر منبع خودداری فرمایید


هزار داستان  :  14/9/99


ماجرای حذف شتر یاغی خطرناک

زندگی با خوشی و آرامش بر قرار بود . در کنار رودخانه ای طویل و پر پیچ و خم بخشی از بازماندگان  ایل در  تابستان  مانی ، ایل کم کم به انتهای زمان توقف  خود نزدیک شده  بود . خدا داند که در این ایام کوتاه چه حوادثی رخ  خواهد داد . اهالی چادر نشینان با تکاپو و تلاش در پی کسب و کار و آمادگی مهاجرت بزرگ خود بودند ، تا از بخش عظیم ایل باز نمانند . اما چیزی به جابجایی موقت و یک هفته ای به کوچ نهایی باقی  نمانده بود که اتفاقی عجیب رخ داد .رویدادی که تا کنون سابقه نداشت . ماجرا از این قرار بود که لوک   مست بزرگ ،قرمز یک چشم که  سالهای سال به آرامی و متانت و بی آزار مورد بارکشی  بود، بنا گه به حیوانی خشن و کینه جو و عصیان گر بدل گشت و مانند سگ هار به جان  آدمها و حیوانات سر راه خود  می افتاد ، بی خودی حمله می کرد  و در پی کشتن  انها بود . این لوک  مهربان و پایه کش و چادربر ( معروف به لوک پایه ی )  ویژه حمل چند دستگاه سیاه چادر  کوچک و بزرگ و یدک و متعلقات  پایه های چوبی و صد ها متر طناب پشمی و مویین بود به چه سبب سرکش و یاغی و مهاجم شده بود هیچکس علت واقعی ان را نمیدانست . هیچ کس و هیچ چیز از آسیب ناگهانی و حمله او در امان نبود . رفتارش بکلی تغییر کرده بود برای همه خانوارهای خودی و غریبه  آن محدوده  به کابوسی وحشتناک و موجودی غافل گیر  تبدیل گشته و با حملات جنون آمیز دست می زد  . هیچ راه چاره و مهار و کنترل چاره ساز نبود . در ضمن همه همسایه ها جان خود و خانواده را در خطر جدی می دیدند و از مالک  و صاحب او شاکی بودند . گروه چادر نشین رابطه فامیلی و صمیمی شدیدی نسبت به یکدیگر داشتند .  بنا بر این تا حدی فشار برای از بین بردن رکن اصلی دوام زندگی  صاحب چادر کاری نا صواب و  جبران  نا پذیر بود . رفتار شتر غیر قابل پیش بینی و اصلاح  ناپذیر  بود و سراسر توده خشم و عصیان و مزاحم مردم بود . حتی صاحب او هم توانایی مها و کنترل لوک  را از دست داده بود . در صورت نزدیک شدن فرد یا افرادی به او زمینه تدارک حمله و یا گریز از مهلکه را پیش می گرفت . داستان لوک سرکش و مجنون به قصه روز ایل تبدیل و بخشی از مجادلات زندگی اهالی را بخود اختصاص داده بود . برای رفع شر و خطر جانی نسبت به افراد  ،بزرگان به شور و م نشستند تا راهی عاقلانه برای مهار و خلاصی درد سر ساز  او را به مرحله اجرا بگذارند  .یا شاید او را از سر راه بر دارند . او دیگر دست نیافتنی محض بود و مانند غولی بر سر هر موجودی حاضر و با لگد و دندان در پی از بین بردن بود . تقریبا به نزدیکترین روز  های کوچ  ،بزرگ  (طولانی ترین )ایل رسیده بودند. عنقریب اواخر هفته قرار بود برای یکسال پیش رو بکلی ییلاق را ترک کنند . اما مانع بزرگ سر راه ان بخش از ایل لوک یک چشم بود . قبل از کوچ نهایی   تا دو سه روز آینده تکلیف او  باید مشخص شود .  به باور برخی کشتن او با گلوله و برخی شکستن دست و پای حیوان و یا بستن او تا از گرسنگی بمیرد  طرح نقشه همسایگان بود .ولی آیا کسی حاضر بود به او نزدیک شود ؟ هر گز . سایرین هم نظر و عقیده  معقول و غیر معقول را پیشنهاد داده بودند. اما  همه روش های پیشنهادی غیر جوانمردانه و غیر اصولی بود الا دو مورد برای آرام کردن جو  جامعه ایلی مناسب و منطقی بود . آن شتر بی مروت حسابی اوضاع شب و روز آن بخش از ایل را بهم ریخته و نا بسامان کرده بود . سر انجام حذف وی به طریق عاقلانه و درست واقعی بنظر میرسید . کدام راه کار مناسب ختم  سرنوشت شتر خواهد  بود ، هنوز به نتیجه نهایی  نرسیده بودند . کلا با کشتن و تیر زدن ناگهانی خلاف اصول جاری  نحر و همچنین اعتقادی  ایل بود و از طرفی  صاحب او هنوز به امید باربری تا انتهای قشلاق از هر گونه آسیب جدی  به او مخالفت و جلوگیری میکرد . با صدها دلیل و مدرک آشکار و نهان صاحب او را راضی به حذف از سراسر ایل کردند . چگونگی  دفع و رفع حیوان را معمای بزرگی  می دانستند   . تصمیم نهایی این بود که سر انجام  قصاب  های  آبادیهای  دور دست  را خبر کنند تا او را نحر کنند . چند روزی گذشت که دو نفر قصاب برای پایان دادن به زندگی او مانند اجل فرا رسیدند . قصابی شتر هم قاعده و رسم خود را دارد و  شرط و شروطی اسلامی بر اساس فتوای نحر شتر باید بدون تردید رعایت میشد . طریقه  کشتن شتر با توجه به جثه و هیکل درشت و زور فوق العاده با سایر حلال گوشتها بسیار متفاوت است .  شتر عصبانی با دیدن افراد غریبه در حوالی سیاه چادر ها  مجنون وار و یاغی صفت تر شده بود و هرگز اجازه نزدیکی به خود را به هیچ فرد یا افرادی را نمی داد  . تازه اگر حیوان رام و ارامی بود مشکلات سخت و بیر حمانه در حق او ادا میشد چه رسد به ان حیوان سرکش وا نتقامجو که سراسر خشم و تند خویی و رفتار تهاجمی بخود گرفته بود . به همین منظور وی آگاه به طرح از بین بردن خود بود . لذا کمال احتیاط را رعایت  میکرد و مراقب اوضاع بود . با طبل های پر سر و صدا و لگد کوبی در اطراف منازل خشم خود را از این کار بروز می داد . کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشت .خلاصه برنامه قصابی او دو روزی بدرازا کشید . تا اینکه روز سوم لشکری  از جوانان با  رعایت جوانب احتیاط و همراه داشتن سپر و حلقه های محافظتی چوبی محکم ثابت و سیار با محاصره و کمک دو نفر از قصابان خبره موفق شدند او را در وهله نخست محاصره و تا حدی کنترل کنند .  شی برابر با صدها  سوزن ریز  بهم چسبیده را در جای حیاتی او  روزنه ای ایجاد کردند و همه از مقایل و اطرافش فرار و پراکنده شدند او ناله میکرد و اشک میریخت و دور خود می چرخید ، درد می کشید تا زندگی و سرنوشت باخته خود را بتدریج به پایان  رساند. متا سفانه  وضعیت نا گوار و درناک او  به قدری طولانی شد ،که  تعدادی  از افراد  خود را نکوهش و کار خود را نا بخشودنی بحساب می آوردند .  واقعه بقدری تاسف آور که حقیقتا  قابل بیان نیست . ما هم برای نیازردن خاطرها از بیان آن احتناب می کنیم . همان بس که به زندگی او پایان دادند .  با حذف فیزیکی شتر مغرور و بلاخیز  ،اما تا دیر گاهی  آثار  بروز روانی رفتارش  در اذهان مردم  باقی مانده بود . دیگر امنیت به جامعه ایلی برگشت   و از طرفی چادر ها و چوبهای چادر صاحبش بر زمین باقی ماند . در زمان کوچ 45 روزه بایستی جایگزین فراهم کنند در غیر اینصورت  بار حجیم چادر ها  به زمین، باقی می ماند  . بار چها تا پنچ چهار پای قوی هیکل جبران  بار کشی لوک قرمز و یک چشم و یاغی را بسختی  جبران می کرد  . دو روز بعد همه ایل به همراه گروه باز مانده به سمت ایستگاه اجدادی کوچ و مهاجرت طولانی خود را آغاز کردند . بدون همراهی لوک قرمز  که به مدت ده  سال ایل را همراهی کرد و به سبب تغییر رفتار و حرکات خطر ناک مجبور به نابودی  او  شدند . ضرب المثلی ایلی می گوید  شتر اگر بمیرد باز هم ، پوستش بار ورزا ( بر پشت  گاو نر ) است ، تا این حد قدر و منزلت و کرامت و صبر و شکیبایی او ( هر شتر ) را میرساند اما امان از روزی که کینه بدل گیرد که باز هم کینه شتری تا قیامت همراه خود اوست برای افراد کینه جو بکار میرود که فلانی کینه شتری دارد رفتارش چنین بروز می کند که اهل سازش و ارامش و صلح و صلاحیت نیست . امان پرهیز از  افراد  دارای  کینه شتری !پرهیز ، پر هیز !! ایام خوش و زیبا در پیش روی شما


هزار داستان : ماجرای نحر لوک قرمز یک چشم در جوار نهر بزرگ

هزار داستان :عروسی مجلل با دخالت دست اندرکاران به ساده ترین شکل و دو نفره برگزار شد . قسمت اول

هزار داستان : قضا و بلا پشت لبه کارد -

هزار داستان :چاقو هر گز دسته خود را نمی برد - عاقبت سرنوشت دختر بچه لپ خورجینی -آخرین داستان در این نشانی- قسمتدوم

هزار داستان :چاقو هر گز دسته خود را نمی برد - دختر بچه لپ خورجینی -آخرین داستان در این نشانی- قسمت اول

هزار داستان :قسمت دوم - سفرنامه کوتاه از استان خوزستان - بزودی

شتر ,ایل ,  ,، ,سر ,چادر ,خود را ,او را ,صاحب او ,یک چشم ,بود و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سپهرداد cjss وبلاگ سرگروه ادبيات فارسي متوسطه اول شهرستان بوكان sahartanha5960 رزا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دل نوشته های دل سرگشته من postbw گاه نوشت های یک نویسنده سم ساس دانستنیهای مهم كامپیوتر و موبایل